بیا تا عاشقی از جلال الدین محمد مولوی غزل 1532

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیا تا عاشقی از سر بگیریم

1 بیا تا عاشقی از سر بگیریم جهان خاک را در زر بگیریم

2 بیا تا نوبهار عشق باشیم نسیم از مشک و از عنبر بگیریم

3 زمین و کوه و دشت و باغ و جان را همه در حله اخضر بگیریم

4 دکان نعمت از باطن گشاییم چنین خو از درخت تر بگیریم

5 ز سر خوردن درخت این برگ و بر یافت ز سر خویش برگ و بر بگیریم

6 ز دل ره برده‌اند ایشان به دلبر ز دل ما هم ره دلبر بگیریم

7 مسلمانی بیاموزیم از وی اگر آن طره کافر بگیریم

8 دلی دارد غمش چون سنگ مرمر از آن مرمر دو صد گوهر بگیریم

9 چو جوشد سنگ او هفتاد چشمه سبو و کوزه و ساغر بگیریم

10 کمینه چشمه‌اش چشمی است روشن که ما از نور او صد فر بگیریم

عکس نوشته
کامنت
comment