- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود وداعم از دل و هجرانم از نظر نرود
2 در آن بساط که من خوان عشرت آرایم مگس ز تلخی من جانب شکر نرود
3 ز شهر خویش مرا شهرت تو دور انداخت به اختیار کسی جانب سفر نرود
4 چه می شود، چو کریمان ره غریب زنند ره دیار ببندند تا خبر نرود
5 به طبع شوخ تو نازیم و آن پذیراییش که گر سخن رود از خاطرت اثر نرود
6 دلم به یاد تو دریا نمود چشم و هنوز می خیال تو در ظرف مختصر نرود
7 تن نزار و دل بردبار خواهد عشق که از نسیم به جوش آید و بسر نرود
8 چو خون مرده سیه روی باد در ته پوست دلی که بر سر پیکان و نیشتر نرود
9 بر آستانه رهی می نما «نظیری » را که قدر مجلس خاصان به اینقدر نرود