بیا که بی تو غم از خاطرم از نظیری نیشابوری غزل 184

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود

1 بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود وداعم از دل و هجرانم از نظر نرود

2 در آن بساط که من خوان عشرت آرایم مگس ز تلخی من جانب شکر نرود

3 ز شهر خویش مرا شهرت تو دور انداخت به اختیار کسی جانب سفر نرود

4 چه می شود، چو کریمان ره غریب زنند ره دیار ببندند تا خبر نرود

5 به طبع شوخ تو نازیم و آن پذیراییش که گر سخن رود از خاطرت اثر نرود

6 دلم به یاد تو دریا نمود چشم و هنوز می خیال تو در ظرف مختصر نرود

7 تن نزار و دل بردبار خواهد عشق که از نسیم به جوش آید و بسر نرود

8 چو خون مرده سیه روی باد در ته پوست دلی که بر سر پیکان و نیشتر نرود

9 بر آستانه رهی می نما «نظیری » را که قدر مجلس خاصان به اینقدر نرود

عکس نوشته
کامنت
comment