- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نسوزیم که گل این چراغ می ماند غبار می رود از پیش و داغ می ماند
2 چو از قبای خودم نکهتی نمی بخشی مگو که این سخنم در دماغ می ماند
3 زهی صفای بناگوش و قطره های عرق که هر یکی بدر شبچراغ می ماند
4 چمن شکفت عجب دارم از مهندس شهر که صوفیانه بکنج فراغ می ماند
5 فسانه ی تر احباب و قول باطل خصم بجلوه کردن سیمرغ و زاغ می ماند
6 خوش آن حریف که چون سر نهد بپای قدح ز باده اش قدری در ایاغ می ماند
7 چنان شدست فغانی ز بوی باده و گل که شب بیاد تو در کنج باغ می ماند