نسوزیم که گل این از بابافغانی شیرازی غزل 285

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

نسوزیم که گل این چراغ می ماند

1 نسوزیم که گل این چراغ می ماند غبار می رود از پیش و داغ می ماند

2 چو از قبای خودم نکهتی نمی بخشی مگو که این سخنم در دماغ می ماند

3 زهی صفای بناگوش و قطره های عرق که هر یکی بدر شبچراغ می ماند

4 چمن شکفت عجب دارم از مهندس شهر که صوفیانه بکنج فراغ می ماند

5 فسانه ی تر احباب و قول باطل خصم بجلوه کردن سیمرغ و زاغ می ماند

6 خوش آن حریف که چون سر نهد بپای قدح ز باده اش قدری در ایاغ می ماند

7 چنان شدست فغانی ز بوی باده و گل که شب بیاد تو در کنج باغ می ماند

عکس نوشته
کامنت
comment