بیا ساقی به ساغر چهره ای از غبار همدانی غزل 40

غبار همدانی

آثار غبار همدانی

غبار همدانی

بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر

1 بیا ساقی به ساغر چهره ای گلگون کنیم آخر در این ایّام گل از دل غمی بیرون کنیم آخر

2 چو از فتوای عاقل حل نشد در شهرمان مشکل به صحرای جنون تقلیدی از مجنون کنیم آخر

3 چو نتوان دید روی گلرخان با چشم آلوده بیا ای دیده خود را شست وشو از خون کنیم آخر

4 چرا تدبیر ما تقدیر دیگرگون نمیگردد بیا خود را به هر تقدیر دیگرگون کنیم آخر

5 در این ویرانۀ دنیا بود گنجی ولی ترسم که ما سر در سر این گنج چون قارون کنیم آخر

6 علاج درد ما را کَس در این دوران نمی داند عجب بیچاره درماندیم یارب چون کنیم آخر

7 مطیع امر دیوان تا کِی آدمزاده ای ایدل بخویش آ تا دو روزی کارها وارون کنیم آخر

8 بباشد فتنۀ آخر زمان ای دل مهیا شو که خود را بر قیامت قامتی مفتون کنیم آخر

9 به پایان رفت عمر و نیست پایان این بیابان را بگو ای خضر تا کی صبر در هامون کنیم آخر

10 بزن ای مرغ علوی بال و بند از پای جان بگسل تحمل تا به چند از گردش گردون کنیم آخر

عکس نوشته
کامنت
comment