بیا تا قدر از جلال الدین محمد مولوی غزل 1535

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

1 بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

2 چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد چرا با آینه ما روگرانیم

3 کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگذار ما هم مردمانیم

4 فسون قل اعوذ و قل هو الله چرا در عشق همدیگر نخوانیم

5 غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم

6 گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده‌پرست و خصم جانیم

7 چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم

8 کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم

9 چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم

10 خمش کن مرده‌وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم

عکس نوشته
کامنت
comment