- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دهید شیشهٔ صهبای سالخورده بدستم کنون که شیشهٔ تقوای چند ساله شکستم
2 کتاب و خرقه و سجاده رهن باده نمودم بتار چنگ زدم و چنگ و تار سبحه گسستم
3 فتاده لرزه بر اندام من ز جلوهٔ ساقی خدا نکرده مبادا فتد پیاله ز دستم
4 مرا به گل چه سر و کار کز تو بشکفدم دل مرا بباده چه حاصل که از نگاه تو مستم
5 بخود چو خویش بگویم توئی ز خویش مرادم اگرچه خویش پرستم ولی زخویش برستم
6 نداشت کعبه صفائی به پیش درگهش اسرار از آن گذشتم و احرام کوی یار ببستم