مبادا یارب آن روزی که من از وحشی بافقی غزل 278

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم

1 مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم

2 شراب لطف پر در جام می‌ریزی و می‌ترسم که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم

3 به مجلس می‌روم اندیشناک ای عشق آتش دم بدم بر من فسونی تا قبول طبع یار افتم

4 ز یمن عشق بر وضع جهان خوش خنده‌ها کردم معاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم

5 تظلم آنقدر دارم میان راهت افتاده که چندانی نگه داری که من بر یک کنار افتم

6 عجب کیفیتی دارم بلند از عشق و می‌ترسم که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم

7 دگر روز سواری آمد و شد وقت آن وحشی که او تازد به صحرا من به راه انتظار افتم

عکس نوشته
کامنت
comment