برون شد لیث بوسنجه از عطار نیشابوری الهی نامه 9

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

برون شد لیث بوسنجه به بازار

1 برون شد لیث بوسنجه به بازار قفائی خورد از ترکی ستمگار

2 یکی گفتش که ای ترک این قفا چیست مگر تو خود نمی‌دانی که اوکیست

3 فلانست او چو خورشیدی همه نور که وصلش پیش سلطان خوشتر از سور

4 شنیده بود ترک آوازهٔ او چو آگه شد ازان اندازهٔ او

5 پشیمان گشت و چون صاحب گناهان به پیش پیر آمد عذر خواهان

6 که پشتم از گناه خویش بشکست ندانستم غلط کردم بدم مست

7 جوابش داد آن پیر دلفگار که فارغ باش ای سرهنگ ازین کار

8 که گر این از تو بینم جز سقط نیست ولی ز آنجا که رفت آنجا غلط نیست

9 ز خضرت بین همه چیزی ولیکن مشو از بندگی یک لحظه ساکن

10 نمی‌دانی که مردودی تو یانی ز حکم رفته مسعودی تو یانی

11 ولی دانی که تا جان برقرارست ترا بر امر رفتن عین کارست

12 تو این می‌دانی و آن می‌ندانی یقین نتوان فکندن بر گمانی

13 خداوندی کبیرست و کریمست ترا با بندگی کاریست پیوست

عکس نوشته
کامنت
comment