- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک چشمت چو کمین از پی نخجیر کند شیوۀ هر نگهش کار دو صد تیر کند
2 دل سودازده را چاره ز زنجیر گذشت تا دگر حلقۀ زلف تو چه تدبیر کند
3 پرده بردار که از شعشعۀ طلعت تو کس برویت نتواند نظری سیر کند
4 آنچه شیران قوی پنجه به نخجیر نکرد آهوش چشم خطاکار تو با شیر کند
5 نادراز دست تو جانی بسلامت برود حشم زلف تو زیندست که شبگیر کند
6 وقت آنست که طبل لمن الملک زند حشمت اینکار که در شیوۀ تسخیر کند
7 دل بصد عشوه کند صید ندارد نگهش نیرّ اینحالت طفلانه مرا پیر کند