-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک سر ناگفته دل بر مهر جانان بستهای نیستی عاشق چرا بر خویش بهتان بستهای
2 سعی کن ای دیده تا پیدا کنی سرچشمهای چون صدف دل را چرا بر ابر نیسان بستهای
3 هیچکس از سحر چشمت سر نمیآرد برون از نگاهی راه بر گبر و مسلمان بستهای
4 منزل جمعیت آسایش دلها است این چیست این تهمت که بر زلف پریشان بستهای
5 در لبت موج تبسم بخیه دلهای ما است خون چندین زخم از گرد نمکدان بستهای
6 صید دام افتاده را صیاد بندد بال و پر حیرتی دارم که چونم رشته بر جان بستهای
7 کی فراموشت کنم ای جان گره بگشا ز زلف از چهام این رشته بر انگشت نسیان بستهای
8 گوسفند تو است قصاب از نظر نندازیش تربیت کن بهترش چون خویش قربان بستهای