-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من گر نگه کردی به سوی من نبودی سوی من
2 من بخایم پشت دست از غم که او از روی شرم پشت پای خویش بیند تا نبیند روی من
3 رسم ترکان است خون خوردن ز روی دوستی خون من خورد و ندید از دوستی در روی من
4 بس که از زاری زبانم موی و مویم شد زبان کو مرا کشت و نیازرد از برون یک موی من
5 ترک بلغاری است قاقم عارض و قندز مژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من
6 تا ز دستم رفت و همزانوی نااهلان نشست شد کبود از شانهٔ دست آینهٔ زانوی من
7 بوی وصلش آرزو میکردم او دریافت گفت از سگان کیست خاقانی که یابد بوی من