- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک من ترک من خستهدل زار گرفت شد دگرگونه دگری یار گرفت
2 این که در کار بلای دل ما میکوشید اثر قول حسودست که برکار گرفت
3 دل من آینهٔ صورت او بود و ز غم آه میکردم و آن آینه زنگار گرفت
4 نه عجب خرقهٔ پرهیزم اگر پاره شود بدرد دامن هر گل که درین خار گرفت
5 گر ز خاک در او میل سفر مینکنم نبود بر من مسکین، که گرفتار گرفت
6 بوی این درد، که امسال به همسایه رسید ز آتشی بود که در خرمن من پار گرفت
7 ای صبا، از چمن وصل نسیمی برسان که ازین خانهٔ تنگم دل بیمار گرفت
8 با دل فارغ او زاری من سود نداشت گر چه سوز سخنم در در و دیوار گرفت
9 اوحدی خوار گرفت از غم و من میگفتم: خوار گردد که سخنهای چنین خوار گرفت