1 ترک چشمش که قصد جان دارد زمژه تیغ بر میان دارد
2 می توان یافت کاین تغافل را بمن از بهر امتحان دارد
3 قسمت عاشقان فراغت نیست بلبل از خار آشیان دارد
4 پیش روشندلالن خموش نشین نفس آیینه را زیان دارد
5 نکند شکوه ای طبیب از غیر شکوه از بخت سرگران دارد
1 مائیم و فراق دیده ای چند بار غم دل کشیده ای چند
2 وارسته زنام و فارغ از ننگ از دام بلا رمیده ای چند
1 نمودی گاه زلف عنبرین گه خال مشکینم ندانستم که بیرون برد از کف دل، کدامینم
2 گلی در گلبنم نشکفت وزین حسرت که غمگینم ولی در خون از آن غلتم که محرومست گلچینم
1 مرا در سینه دل چون نافه تا پرخون نخواهد شد نصیبم نکهتی زان طره شبگون نخواهد شد
2 کمال ناامیدی بین کزان نامهربان شادم به من بیمهریش گر زانچه هست افزون نخواهد شد