1 ترک چشمش که قصد جان دارد زمژه تیغ بر میان دارد
2 می توان یافت کاین تغافل را بمن از بهر امتحان دارد
3 قسمت عاشقان فراغت نیست بلبل از خار آشیان دارد
4 پیش روشندلالن خموش نشین نفس آیینه را زیان دارد
5 نکند شکوه ای طبیب از غیر شکوه از بخت سرگران دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چه دامست این که هر مرغی که میگردد گرفتارش نمیآید به خاطر پر گشودنهای گلزارش
2 عجب نبود ز خاکش تا قیامت بوی خون آید بیابانی که آب از دیده من میخورد خارش
1 ساختی خوارم، بعاشق گلعذاران این کنند؟ از نظر افکندیم، یاران بیاران این کنند؟
2 کشت و افکند و به فتراکم نبست آن شهسوار دیده ای هرگز به صیدی شهسواران این کنند؟
1 از باده عشرت تو و رخسار چو ماهی وز شرم محبت من و دزدیده نگاهی
2 عادت بستم کردی و ترسم که مبادا وقتی ز دل سوخته ای سرزند آهی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به