1 ترک چشمش که قصد جان دارد زمژه تیغ بر میان دارد
2 می توان یافت کاین تغافل را بمن از بهر امتحان دارد
3 قسمت عاشقان فراغت نیست بلبل از خار آشیان دارد
4 پیش روشندلالن خموش نشین نفس آیینه را زیان دارد
5 نکند شکوه ای طبیب از غیر شکوه از بخت سرگران دارد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صیاد را نگر که چه بیداد میکند نه میکشد مرا ونه آزاد میکند
2 بنگر که یار خاطر ما شاد میکند با غیر همنشین و مرا یاد میکند
1 ز چشم خونفشان خویش دارم چشم از آن امشب که از اشکم روان سازد به کویش کاروان امشب
2 مگر در بزم ما آن آتشینرخسار میآید که ما را همچو شمع افتاده است آتش به جان امشب
1 نمودی گاه زلف عنبرین گه خال مشکینم ندانستم که بیرون برد از کف دل، کدامینم
2 گلی در گلبنم نشکفت وزین حسرت که غمگینم ولی در خون از آن غلتم که محرومست گلچینم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به