ترک چشمش ار فتنه کرد راست از عارف قزوینی تصنیف 15

1 ترک چشمش ار فتنه کرد راست بین دو صد از این (خدا) فتنه، فتنه خواست

2 ای صبا زبردست را بگوی دست دیگری (خدا) روی دستهاست

3 حرص بین و آز پنجه کرده باز

4 بهر صعوه باز بی خبر ز سر پنجۀ قضاست

5 (خدا پنجۀ قضاست امان پنجۀ قضاست)

6 ما خرابیم چو صفر اندر حسابیم چو صید اندر طنابیم

7 جهان را برده آب و ما به خوابیم همه بدخواه خود از شیخ و شابیم

8 *** ***

9 در حقوق خویش نعره ها زدیم کس نگفت که این (خدا) ناله از چه جاست

10 هان چه شد که فریاد می کند پس حقوق بین الملل کجاست؟

11 سر به سر جهان برده رایگان

12 تنگ دیدگان بین طمع که باز چشمشان به ماست

13 (خدا! چشمشان به ماست جانم چشمشان به ماست)

14 ما چه هستیم عجب بی پا و دستیم

15 چه شد مخمور و مستیم همه عاجزکش و دشمن پرستیم

16 ز نادانی و غفلت زیر دستیم به رغم دوست با دشمن نشستیم

17 فکر خود کنید ملت ضعیف که این همه هیاهو سر شماست

18 هرکه بهر خویش تیشه می زند «ویلهلم» و «ژرژ» یا که «نیکلا» ست

19 مانده در کمند ملتی نژند

20 حس در این نژاد داستان سیمرغ و کیمیاست

21 خدا! مرغ و کیمیاست مرغ و کیمیاست

22 وقت جوش است چه شد دل پرده پوش است

23 خمود است و خموش است بنال ای چنگ هنگام خروش است

24 به بین قطع، ایران در فروش است ز دشمن پر سرای داریوش است

25 کفر و دین به هم در مقاتله است پیشرفت کفر در نفاق ماست

26 کعبه یک، خدا یک، کتاب یک این همه دوئیت کجا رواست

27 بگذر از عناد باید این که داد

28 دست اتحاد کز لحد برون (خدا) دست مصطفی است

29 خدا! دست مصطفی است امان! دست مصطفی است

30 وقت کار است دل از غم بی قرار است

31 غم دل بی شمار است مدد کن ناله، دل اندر فشار است

32 مرا زین زندگی ای مرگ عار است غمش چون کوه و عارف بردبار است