ازآن از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 87

الهامی کرمانشاهی

آثار الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

ازآن جایگه نیز بسپرد راه

1 ازآن جایگه نیز بسپرد راه به امر جهان آفرین با سپاه

2 چو آن شهریار فراز و نشیب بیامد به نزدیک آب عذیب

3 بفرمود قیلوله درنزد رود چو بیدار شدناله ازدل گشود

4 علی اکبر آن سوگواری چو دید شتابان برباب فرخ چمید

5 به زاری ببوسید روی زمین بگفتا: که ای داور راستین

6 غم روزگار ازدلت دور باد دل دوستان ازتو مسرور باد

7 پی چیست این ناله و آه تو؟ بگرید ز غم چشم بدخواه تو

8 بدو گفت: شاه: ای گرامی پسر که روشن زتو باد چشم پدر

9 دراین دم چو خراب ازسرم برد هوش خروشی به گوش آمدم ازسروش

10 که شاها شتابنده با ساز و برگ به پای خود ایدون روی سوی مرگ

11 چنان دانم ای زاده ی نامدار که دراین سفره کشته گردیم زار

12 به فرخ پدر پور فرخنده گفت: ازآن پس که بس گوهر اشک سفت

13 که شاها اگر ما به حق نیستیم در این ره روان ازن پی چیستیم؟

14 شهش گفت: کای پور نام آورم جوان نکو روی خوش گوهرم

15 منم با حق و نیز حق با من است نهفته مرا حق به پیراهن است

16 زما گر بود کودکی حق نماست به باطل بود هر که بدخواه ماست

17 بدو گفت شهزاده ی نامدار: چو با ماست حق ای گزین شهریار

18 به دل پس چرا درد و غم ره دهیم؟ همه در ره دین حق سرنهیم

19 بدو شاه فرمود: کای پور راد زجان آفرین آفرین برتو باد

عکس نوشته
کامنت
comment