-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ازآن جایگه نیز بسپرد راه به امر جهان آفرین با سپاه
2 چو آن شهریار فراز و نشیب بیامد به نزدیک آب عذیب
3 بفرمود قیلوله درنزد رود چو بیدار شدناله ازدل گشود
4 علی اکبر آن سوگواری چو دید شتابان برباب فرخ چمید
5 به زاری ببوسید روی زمین بگفتا: که ای داور راستین
6 غم روزگار ازدلت دور باد دل دوستان ازتو مسرور باد
7 پی چیست این ناله و آه تو؟ بگرید ز غم چشم بدخواه تو
8 بدو گفت: شاه: ای گرامی پسر که روشن زتو باد چشم پدر
9 دراین دم چو خراب ازسرم برد هوش خروشی به گوش آمدم ازسروش
10 که شاها شتابنده با ساز و برگ به پای خود ایدون روی سوی مرگ
11 چنان دانم ای زاده ی نامدار که دراین سفره کشته گردیم زار
12 به فرخ پدر پور فرخنده گفت: ازآن پس که بس گوهر اشک سفت
13 که شاها اگر ما به حق نیستیم در این ره روان ازن پی چیستیم؟
14 شهش گفت: کای پور نام آورم جوان نکو روی خوش گوهرم
15 منم با حق و نیز حق با من است نهفته مرا حق به پیراهن است
16 زما گر بود کودکی حق نماست به باطل بود هر که بدخواه ماست
17 بدو گفت شهزاده ی نامدار: چو با ماست حق ای گزین شهریار
18 به دل پس چرا درد و غم ره دهیم؟ همه در ره دین حق سرنهیم
19 بدو شاه فرمود: کای پور راد زجان آفرین آفرین برتو باد