بیاموز از از جلال الدین محمد مولوی غزل 2675

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بیاموز از پیمبر کیمیایی

1 بیاموز از پیمبر کیمیایی که هر چت حق دهد می‌ده رضایی

2 همان لحظه در جنت گشاید چو تو راضی شوی در ابتلایی

3 رسول غم اگر آید بر تو کنارش گیر همچون آشنایی

4 جفایی کز بر معشوق آید نثارش کن به شادی مرحبایی

5 که تا آن غم برون آید ز چادر شکرباری لطیفی دلربایی

6 به گوشه چادر غم دست درزن که بس خوب است و کرده‌ست او دغایی

7 در این کو روسبی باره منم من کشیده چادر هر خوش لقایی

8 همه پوشیده چادرهای مکروه که پنداری که هست او اژدهایی

9 من جان سیر اژدرها پرستم تو گر سیری ز جان بشنو صلایی

10 نبیند غم مرا الا که خندان نخوانم درد را الا دوایی

11 مبارکتر ز غم چیزی نباشد که پاداشش ندارد منتهایی

12 به نامردی نخواهی یافت چیزی خمش کردم که تا نجهد خطایی

عکس نوشته
کامنت
comment