- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیاموز از پیمبر کیمیایی که هر چت حق دهد میده رضایی
2 همان لحظه در جنت گشاید چو تو راضی شوی در ابتلایی
3 رسول غم اگر آید بر تو کنارش گیر همچون آشنایی
4 جفایی کز بر معشوق آید نثارش کن به شادی مرحبایی
5 که تا آن غم برون آید ز چادر شکرباری لطیفی دلربایی
6 به گوشه چادر غم دست درزن که بس خوب است و کردهست او دغایی
7 در این کو روسبی باره منم من کشیده چادر هر خوش لقایی
8 همه پوشیده چادرهای مکروه که پنداری که هست او اژدهایی
9 من جان سیر اژدرها پرستم تو گر سیری ز جان بشنو صلایی
10 نبیند غم مرا الا که خندان نخوانم درد را الا دوایی
11 مبارکتر ز غم چیزی نباشد که پاداشش ندارد منتهایی
12 به نامردی نخواهی یافت چیزی خمش کردم که تا نجهد خطایی