خنده شیشه رساند زغم از اسیر شهرستانی غزل 327

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

خنده شیشه رساند زغم آواز به من

1 خنده شیشه رساند زغم آواز به من راز گوید ز جنون سلسله ساز به من

2 بس که دیوانگی از چشم تو دیده است دلم می فروشد ز خیال نگهت ناز به من

3 هرگز آن چشم سیه گرم نبیند سویم که ندانسته دلم را بدهد باز به من

عکس نوشته
کامنت
comment