- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بعدازین باید سراغمن ز خاموشیگرفت داشتم نامی درین یارن فراموشیگرفت
2 پردهٔ ناموس هستی بود آغوشکفن از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشیگرفت
3 دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر ای غبار آخر سر راه به همجوشیگرفت
4 گر بهاین آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق صورخواهد چون طنین پشه سرگوشیگرفت
5 الفت دلها فشار توأم بادام داشت عبرت اینجا باج تنگی از هماغوشیگرفت
6 برنگشت از دشت استغنا غبار رفتهام ازکهپرسم دامن نازیکه بیهوشیگرفت
7 شکرکن بیدلکه درتوفان نیرنگ شعور عالمی شد غرق و دست ما قدحنوشیگرفت