1 دیشب من و پروانه سخن میگفتیم گاه از گل و گه ز شمع، میآشفتیم
2 شد صبح نه پروانه به جا ماند و نه من گل نیز پر افشاند که ما هم رفتیم
1 شاد شد دوش ز دیدار من آن ترک پسر من ازبن شادکه او برده مه روزه به سر
2 من کمان کردم کز روزه تبه گردد و زار آن رخ روشن وآن دولب چون لالهٔ تر
1 خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
2 خوشا سرود نوآئین و ساقی سرمست که ماه موی میان است و سر و سیم تنا
1 شکست دستی کز خامه بینگار آورد نگارها ز سرکلک زرنگار آورد
2 شکست دستی کاندر پرند روم و طراز هزار سحر مبین هردم آشکار آورد