- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کمند عشوه گشادی و فتنه سر دادی هزار عربده را سر به بحر و بر دادی
2 روان و روح به خود انس داده را جوییم ز حجره راندی و تن در قفای در دادی
3 به دوری تو دل و صبر ما نمی ارزند مرا به دست رفیقان بی جگر دادی
4 به فهم و خاطر زیرک ظفر میسر نیست به کار پرخطر اسباب مختصر دادی
5 چسان به سر نرود دود و مضطرب نشوم که ره چو شعله خارم به نیشتر دادی
6 ز تلخی تو کنم شکوه تا نداند کس که زهر در قدحم کردی و شکر دادی
7 مرا که درد صبوح و می شبانه نساخت سرشگ نیم شب و ناله سحر دادی
8 اگر چه قیمت پروانگی وصلم نیست وظیفه غم و ادرار چشم تر دادی
9 به ذره ذره ام از مهر تست زناری چو کوهم ارچه ز سر تا به پا کمر دادی
10 هنوز دعوت حلوای بوسه در راهست ز خط و لب نمک و تره ماحضر دادی
11 به این جمال «نظیری » کسی حدیث نگفت قمر ز عقرب و یوسف ز چاه بر دادی