کمند عشوه گشادی و فتنه از نظیری نیشابوری غزل 539

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

کمند عشوه گشادی و فتنه سر دادی

1 کمند عشوه گشادی و فتنه سر دادی هزار عربده را سر به بحر و بر دادی

2 روان و روح به خود انس داده را جوییم ز حجره راندی و تن در قفای در دادی

3 به دوری تو دل و صبر ما نمی ارزند مرا به دست رفیقان بی جگر دادی

4 به فهم و خاطر زیرک ظفر میسر نیست به کار پرخطر اسباب مختصر دادی

5 چسان به سر نرود دود و مضطرب نشوم که ره چو شعله خارم به نیشتر دادی

6 ز تلخی تو کنم شکوه تا نداند کس که زهر در قدحم کردی و شکر دادی

7 مرا که درد صبوح و می شبانه نساخت سرشگ نیم شب و ناله سحر دادی

8 اگر چه قیمت پروانگی وصلم نیست وظیفه غم و ادرار چشم تر دادی

9 به ذره ذره ام از مهر تست زناری چو کوهم ارچه ز سر تا به پا کمر دادی

10 هنوز دعوت حلوای بوسه در راهست ز خط و لب نمک و تره ماحضر دادی

11 به این جمال «نظیری » کسی حدیث نگفت قمر ز عقرب و یوسف ز چاه بر دادی

عکس نوشته
کامنت
comment