- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان در ذکر و در دل نقش زلف یار می بندم مسلمانی اگر اینست من زنار می بندم
2 بتنگ از من در و دیوار من از بهر دیداری چو نقش خامه خود را بر در و دیوار می بندم
3 دمادم شکر و بادام او در عشوه با مردم من از غیرت نمک بر دیده ی خونبار می بندم
4 مرا غمهای دیگر می کشد در عشق مهرویان ز تاب درد تهمت بر دل افگار می بندم
5 به دست آرد گلی از گلشن امید خود هر کس مرا خون در جگر شد بسکه در دل خار می بندم
6 بکام دشمنان برخاستم از مجلس رندان خیال دوستی با مردم هشیار می بندم
7 نگاهی می کنم همچون فغانی از سر حسرت ز پیکان رخنهای دیده ی بیدار می بندم