لعلت ازمی خنده بر از بابافغانی شیرازی غزل 249

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

لعلت ازمی خنده بر برگ گل سیراب زد

1 لعلت ازمی خنده بر برگ گل سیراب زد شمع رویت شعله بر خورشید عالمتاب زد

2 دید در محراب نقش طاق ابرویت امام شد دلش بیتاب و سر در گوشه ی محراب زد

3 دل که سوی غمزه ی مژگان خونریزت شتافت خویش را از بیخودی بر خنجر قصاب زد

4 پیش خورشید رخت گل رفته بود از حال خود بر رخش ابر بهاران از ترحم آب زد

5 شیوه ی چشم سیاهت فتنه ی ایام شد عشوه لعل چو قندت خنده بر عناب زد

6 بر گل سیراب زد آب لطافت عارضت از حیا روی تو آتش در شراب ناب زد

7 بنده ی آن شاه خوبانم که در مصر جمال سکه ی خوبی برای رونق احباب زد

8 هیچگه خونابه از چشم فغانی کم نشد بسکه از لعلت نمک بر دیده ی بیخواب زد

عکس نوشته
کامنت
comment