- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لب لعل تو می فروشی کرد چشم مست تو بادهنوشی کرد
2 این خطاها چو دید حاجب حسن زان خط سبز پردهپوشی کرد
3 چه پراکنده گفت زلف، که دوش خم شد و با تو سر به گوشی کرد
4 راز دل با لبت نگفته، خطت سر برآورد وتیزهوشی کرد
5 عاقبت سست گردد اندر هجر هرکه با عشق سخت کوشی کرد
6 خار، هر سرزنش که کرد، بهار غنچهٔ تنگدل خموشی کرد