1 ای لعل تو کانِ آفرینش در دست تو جانِ آفرینش
2 نگذشته به تنگی دهانت چیزی به گمان آفرینش
3 لعلت نمک است و ابروانت بسم الل خوان آفرینش
4 در وصف دهان تو چو سوسن لال است زبان آفرینش
1 چمن را رنگ و بو چندین نباشد سمن را جعد مشک آگین نباشد
2 «حاش لِلّه» لبت را جان نخوانم که هرگز جان چنین شیرین نباشد
1 وقت صبوحی آن شوخ سرکش از در درآمد با تیر و ترکش
2 مُشکش مطرّا، شهدش مصفّا خالش معنبر، ماهش منقّش
1 جلوه حسن ترا محرم به جز آیینه نیست سرّ سودای خیالت محرم هر سینه نیست
2 حُسن خود خواهی که بینی در دل ما کن نظر اندرون پاکبازان کمتر از آیینه نیست