1 ای لعل تو کانِ آفرینش در دست تو جانِ آفرینش
2 نگذشته به تنگی دهانت چیزی به گمان آفرینش
3 لعلت نمک است و ابروانت بسم الل خوان آفرینش
4 در وصف دهان تو چو سوسن لال است زبان آفرینش
1 چو سلطان فلک را بار بشکست مه من ماه را بازار بشکست
2 ز شادروان چو گل بیرون خرامید ز حسرت در دل گل خار بشکست
1 اگر نسیم صبا زلف او برافشاند هزار جان مقیّد ز بند برهاند
2 منش ببینم و از دور رخ نهم بر خاک مرا ببیند و از دور رخ بگرداند
1 چون تو گلی در همه گلزار نیست چون تو شکر در همه بازار نیست
2 نامه به پایان شد و باقی سخن قصّه ما در خور طومار نیست