1 ای لعل تو کانِ آفرینش در دست تو جانِ آفرینش
2 نگذشته به تنگی دهانت چیزی به گمان آفرینش
3 لعلت نمک است و ابروانت بسم الل خوان آفرینش
4 در وصف دهان تو چو سوسن لال است زبان آفرینش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عمری ست که بر منتظرانت نظری نیست وز حال دل بی خبرانت خبری نیست
2 یا در تو اثر می نکند آه جگرسوز یا ناله دلسوختگان را اثری نیست
1 چشم مستت میزند هر لحظهام تیری دگر تیر چشمت میزند هر لحظه نخجیری دگر
2 هر زمان تیری زنی از نوک مژگان بر دلم من نشینم منتظر تا کی زنی تیری دگر
1 صبا آمد به من بوی تو آورد نسیم زلف دلجوی تو آورد
2 همی جستم دو عالم را بهایی صبا یک تاره موی تو آورد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به