لیک این هم بدان و فهمی از سلطان ولد ولدنامه 10

سلطان ولد

آثار سلطان ولد

سلطان ولد

لیک این هم بدان و فهمی کن

1 لیک این هم بدان و فهمی کن کاین کسی را بود که او ز سخن

2 جاهلان را کند بحق دانا عالمان را برد بر اوج سما

3 ابر جودش دهد ببر برها چونکه در بحر شد شود درها

4 سخنش مرده را کند زنده چند روزه نه بلکه پاینده

5 عقلها مایه برده از سخنش روح تازه ز علم من لدنش

6 خمشی چنین کس است عظیم کاو بود در جهان مثال کلیم

7 نی کسی کو بود ز نادانی خمش از غایت گران جانی

8 مایۀ علم نی درون دلش بی عنایت بمانده آب و گلش

9 آدم است آنکه در تن چو گلش تابد انوار حق ز جان و دلش

10 گر بلیسش ز نقص بیند گل زان بود کو ز حق ندارد دل

11 لیک گر این خران بی مقدار که ز نادانی اند ناقص و خوار

12 عقلشان بود از ازل ناقص لاجرم هستشان عمل ناقص

13 گفتشان ناقص و کژ و مردود شد بر ایشان ره خدا مسدود

14 اینچنین کس اگر بود خامش چون جماد است از او مجوی توهش

15 گفت و خاموشیش همه ابتر حرکاتش ز همدگر بدتر

16 چون حدث هر طرف که او گردد دمبدم زشت و نحس تر گردد

17 همچو عثمان نما خموش کجاست که برش گفتگوی بانگ صداست

18 تا دهد خلق راوی از خمشی حکمت و علم و ذوق و هوش و خوشی

19 این مثل گفته ‌ اند قوم قدیم مرد کو هست در زمانه عظیم

20 گفت او سیم دان خموشی زر چون خموشی و گفت پیغمبر

21 حالت وحی او خموش بدی چون گذشتی از آن بگفت شدی

22 سر زدی و حیش از لباس حروف آب بحرش درآمدی بظروف

23 پس ز قرآن سقای خلق شدی وان حدیثش شفای خلق بدی

24

عکس نوشته
کامنت
comment