- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لیک پی اسب چرا بیرخ شاه آمدۀ پیل بودی تو چرا مات زراه آمدۀ
2 برگ برگشته و تن خسته و بگسسته لگام هوش خود باخته با حال تباه آمده
3 ایفرس قافله سالار تو کشتند مگر که تو با قافلۀ آتش و آه آمدۀ
4 اندکی پیش تو را بال هما بر سر بود چه شد آن سایه که اینجا بپناه آمدۀ
5 چونشد آنشاه و سپاهی که بمیدان بردی که تو تنها همه بی شاه و سپاه آمدۀ
6 با رخ سرخ برفتی زیر ما تو کنون چه خطا رفته که با روی سپاه آمدۀ
7 با همان شاه که بردی تو بمیدان بلا بیگنه کشته عدو و تو گواه آمدۀ
8 شه ما را مگر افکندۀ ای اسب بخاک عذر جویان ز پی عفو گناه آمدۀ