- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کرد چو ره در سرطان آفتاب چشمهٔ خورشید فرو شد باب
2 ابر سرا پرده به بالا کشید سبزه صف خویش به صحرا کشید
3 تندی سیلاب ز بالای کوه از شعب آورد زمین را ستوه
4 برق بهر سوی به تابی دگر دشت بهر جوی بابی دگر
5 شالی سر سبز ندانم ز چیست کاب گذشتش ز سر، آنگاه زیست
6 آب فراخی همه ره تا به گنگ آمده لشکر همه از آب تنگ
7 پای ستوران به زمین در شده گاو زمین را سم شان سر شده
8 بود بهر جا که نزول سپاه تنگی جو بود و فراخی کاه