1 کو فضایی که نفس را ز دل آزاد کنم خانه تنگ است برون آیم و فریاد کنم
2 شرم بیحاصلی عمر نمی ساز نکرد تا جبینی ز ندامت عرق آباد کنم
3 بر نمیداردم از خاک تلاشی که مراست نردبانی مگر از آبله ایجاد کنم
4 قابلیت گل سرمایهٔ استعداد است رنگ کو تا طرف سیلی استاد کنم
5 گر خموشی دهدم صلح به جمعیت دل ما و من پیشکش تهمت اضداد کنم
6 نام عنقا بنشان به که نگردد ممتاز بر نگین زین دو نفس عمر چه بیداد کنم
7 عالمی چشم به ویرانی من دوخته است به که بر سر فکنم خاک و دلی شاد کنم
8 تاب محرومی پرواز ندارم ور نه بال و پر بشکنم و خانهٔ صیادکنم
9 بی خزان است بهار چمنستان خیال هر چه پیش آید از آن بگذرم و یاد کنم
10 هر قدم در ره او کعبه و دیر دگر است آه یک سجده جبین خشت چه بنیاد کنم
11 بیدل از ما و تو حیران حساب غلطم من نویسم به دل و بر سر آن صاد کنم
دیدگاهها **