1 کوفئی را گفت مرد راز جوی مذهب تو چیست با من باز گوی
2 گفت این که پرسد ای کاره لقا باد پیوسته خدایم را بقا
1 گر جمله تویی همه جهان چیست ور هیچ نیم من این فغان چیست
2 هم جمله تویی و هم همه تو و آن چیست که غیر توست آن چیست
1 ای دلم مست چشمهٔ نوشت در خطم از خط سیه پوشت
2 باد سرسبزی خطت که به لطف سر برون زد ز چشمهٔ نوشت
1 هر دلی کز عشق تو آگاه نیست گو برو کو مرد این درگاه نیست
2 هر که را خوش نیست با اندوه تو جان او از ذوق عشق آگاه نیست
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند