1 کو کنار از بس فزع داروی بیخوابی شود گر برافتد سایۀ شمشیر تو بر کو کنار
1 ز عشق خویش مگر زلف آن پری رخسار شکسته شد که چنین چفته گشت چنبروار
2 زره نبود و زره شد ز بس گره که گرفت شب سیاه که دید از گره زره کردار
1 چو جای داد بود پادشاه دادگری چو جای نام بود شهریار ناموری
2 یمین دولت و ملکی امین ملت و دین ز ذوالجلال برحمت زمانه را نظری
1 جزوی و کلی از دو برون نیست آنچ هست جز وی همه تو بخشی و کلی همه خدای
2 من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای