کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا از بیدل دهلوی غزل 28

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا

1 کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا پا ندارد چو سحر، چندکنی سر پیدا

2 صفر اشکال فلک دوری مقصد افزود وهم تازیدکه شد حلقهٔ آن درپیدا

3 شاهد وضع برودتکدهٔ هستی بود پوستینی‌که شد از پیکر اخگر پیدا

4 جرم آدم چه اثر داشت‌که از منفعلی گشت در مزرع گندم همه دختر پید‌ا

5 میکشان جمله شبی دعوت زاهدکردند چوب در دست شد از دور سر خر پیدا

6 مگذر از فیض حلاوتکدهٔ مهر و وفاق خون چو شد شیرکند لذت شکرپیدا

7 مقصد عشق بلند است زافلاک مپرس نشئه مشکل‌که شود از خط ساغر پیدا

8 قدرت تربیت از بازوی تهدید مخواه به هوس بیضه شکستن نکند پر پیدا

9 دیدهٔ منتظران تو به صدکوشش اشک روغنی کرد ز بادام مقشر پیدا

10 فقر درکسوت اظهار هنر رسوایی‌ست آخرآیینه نمدکرد ز جوهرپیدا

11 شخص تمثال دمید از هوس خودبینی چه نمود آینه‌گرکرد سکندر پیدا

12 خلقی ازضبط نفس غوطه به دل زد بیدل قعر این بحر نگردید ز لنگر پیدا

عکس نوشته
کامنت
comment