پادشاها ز ستبداد از ملک‌الشعرا بهار مسمطات 655

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

1 پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود که از این کار جز ادبار نگردد مشهود

2 جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود «‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»

3 ملکا جور مکن پیشه و مشکن پیمان که مکافات خدائیت بگیرد دامان

4 خاک بر سر کندت حادثهٔ دور زمان «‌خاک مصر طرب‌انگیز نبینی که همان‌»

5 ملکا خودسری و جور تو ایران سوز است به مکافات تو امروز وطن فیروز است

6 تابش نور مکافات نه از امروز است «‌این‌همان چشمهٔ خورشیدجهان‌افروز است‌»

7 بیش از این شاها بر ربشهٔ خود تیشه مزن خون ملت را در ورطهٔ ذلت مفکن

8 بیخ خود را به‌ هوا و هوس نفس مکن «‌قیمت خود به ملاهی و مناهی مشکن‌»

9 کشت ملت راکردی ز ستم پاک درو شدکهن قصهٔ چنگیز ز بیداد تو نو

10 به جهان دل ز چه‌بندی پس‌ازین گفت و شنو «‌ای که در نعمت و نازی به جهان غره مشو»

11 بگذر از خطه تبریز و مقام شهداش بشنوآن قصهٔ جانسوز و دل از غم بخراش

12 اندر آن خطه پس از آن کشش و آن پرخاش «‌خاک راهی که بر آن می گذری ساکن باش‌»

13 شاه یک دل نشد وکار هباگشت و هدر ملت خسته‌، درین مرحله کن فکر دگر

14 پای امید منه بر در شاه خود سر «‌دست حاجت چو بری ییش خداوندی بر»

15 شاه خود کیست بدین کبر و انانیت او تا نکو باشد دربارهٔ ما نیت او

16 ما پرستندهٔ حقیم و الوهیت او « کز ثری تا به ثریا به عبودیت او»

17 سر زند کوکب مشروطه ز گردون کمال به سر آید شب هجران و دمد صبح وصال

18 کار نیکو شود از فرّ خدای متعال «‌ای که در شدت فقری و پریشانی حال‌»

19 جز خطاکاری ازین شاه نمی باید خواست کانچه ما در او بینیم سراسر به خطاست

20 مدهش پند که بر بدمنشان پند هباست «‌پند سعدی که کلید در گنج سعداست‌»

عکس نوشته
کامنت
comment