1 ای شاه ، بی سفینهٔ جود تو مانده ام از چشم و دل در آتش و توفان صاعقه
2 دیدستم از مفارقت صدر تو همانک بیند تن از مفارقت نفس ناطقه
1 ای بسته و گشاده بسی دشمن و حصار در هر دو حال باد ترا کردگار یار
2 تأیید تو شکسته بیک حمله صد مصاف اقبال تو گشاده یک لحظه و صد حصار
1 تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب
2 چه باک از آتش و آبت ؟ که چون خلیل و کلیم ترا شدند مطیع و مسخر آتش و آب
1 خسروا ، چون تو آسمان نارد خدمت و زمانه بگزارد
2 باد را هیبت تو بر بندد کوه را حملهٔ تو بردارد