1 ای شاه ، بی سفینهٔ جود تو مانده ام از چشم و دل در آتش و توفان صاعقه
2 دیدستم از مفارقت صدر تو همانک بیند تن از مفارقت نفس ناطقه
1 شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند وز صحن بوستان مرادش جدا فگند
2 افلاک دوستان ترا در طرب نشاند و ایام دشمنان ترا در عنا فگند
1 ای زمان را پادشاه و ای زمین را شهریار پادشاه نامداری ، شهریار کامگار
2 ملک و ملت را ز رأی و رایت تو انتظام دین و دولت را ز نام و نامهٔ تو افتخار
1 رفت آن نگار و عشق آن نگار ماند او شد ز دست و دست نشاطم ز کار ماند
2 از دیده رفته چهرهٔ همچنون نگار او وز اشک دیده چهرهٔ من پر نگار ماند