خواجه سلام علیک از سنایی غزنوی قصیده-قطعه 154

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

خواجه سلام علیک کو لب چون نوش او

1 خواجه سلام علیک کو لب چون نوش او پستهٔ دربار او لعل گهر پوش او

2 کی به اشارت ز دور چشم ببیند لبش زان که نداند همی شکل لبش هوش او

3 چشم کجا بیندش از ره صورت از آنک هست نهان جای عقل در لب خاموش او

4 جای فرشتست و دیو چشم قوی خشم او حجلهٔ عقلست و جان گوش سخن کوش او

5 گشت پر از ابرویم چشم جهانی از آنک خرمن مهرست و ماه قند ز شب پوش او

6 مایه قهرست و لطف ناوک دلدوز او پایهٔ کفرست و دین جوشن و شب پوش او

7 از سر شوخی و ناز برکشد او چشم تو گر تو ز زور و دروغ بر نکشی گوش او

8 دی چو سناییش دید نیک بر بندگیش تا به ابد مانده گیر غاشیه بر دوش او

9 در هوس هجر او دوزخیانند خلق شاه بهشتست و بس از بر و آغوش او

10 سلطان بهرامشاه آنکه بود روز صید کرکس و شیر فلک پشه و خرگوش او

عکس نوشته
کامنت
comment