1 خرم دلی که در خم زلف تو جا گرفت آسوده آنکه خانه به کوی بلا گرفت
2 خاک درت ز رشک نهفتم به آب چشم تا چشم غیر، روشنی از توتیا گرفت
3 تیر تو سر فرود نیارد به هیچ صید مرغ دلم خدنگ ترا در هوا گرفت
4 خلقی اسیر تهمت و من مجرم وفا در قید او نماند کسی، تا مرا گرفت