1 خور گوید کاشکی که زرین تنمی تا جام شراب شاه شیر اوژنمی
2 مه گوید کاشکی من از آهنمی تا نعل ستور شاهگیتی، منمی
1 ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود چرا شراب نپیمایی و نسازی عود
2 بساز عود و بده یک شراب وصل مرا که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود
1 شهی که گوهر و دینار رایگانی داد هرآنچه داد خدایش خدایگانی داد
2 عزیزکرد بدو دین و داد و بگزیدش به دین و دادش ده چیز و رایگانی داد