-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خستگان را ناوکش آرام جانی میشود سینه را پیکان او راز نهانی میشود
2 بس که از سوز درون نم در نهاد من نماند در گلو هر قطره اشکم استخوانی میشود
3 شمع گر همقامتت شد، کو میان لاغرش جلوهاش کی آفت هوش جهانی میشود
4 بس که دارم در نظر روز و شب آن چشم سیاه دیدهام آخر که چشم سرمهدانی میشود
5 پیک اشکم گر رود زین سان پیاپی سوی دوست در سر کویش ز قاصد کاروانی میشود
6 چند بینی روی ما بر خاک عجز و بگذری از رهش بردار فرش آستانی میشود
7 در خس و خار وجودم آتش هجران مزن کز برای مرغ، تیرت آشیانی میشود
8 آرزوی زخم تیرت بس که با خود بردهام بیسبب چون موج بر خاکم نشانی میشود
9 نه همین از چرخ میآید ستم بر من کلیم بر سرم هر ذره خاک آشیانی میشود