- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خجسته سیامک یکی پور داشت که نزد نیا جاه دستور داشت
2 گرانمایه را نام هوشنگ بود تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود
3 به نزد نیا یادگار پدر نیا پروریده مر او را به بر
4 نیایش به جای پسر داشتی جز او بر کسی چشم نگماشتی
5 چو بنهاد دل کینه و جنگ را بخواند آن گرانمایه هوشنگ را
6 همه گفتنیها بدو بازگفت همه رازها بر گشاد از نهفت
7 که من لشکری کرد خواهم همی خروشی برآورد خواهم همی
8 تو را بود باید همی پیشرو که من رفتنیام تو سالار نو
9 پری و پلنگ انجمن کرد و شیر ز درّندگان گرگ و ببر دلیر
10 سپاهی دد و دام و مرغ و پری سپهدار پرکین و کنداوری
11 پس پشت لشکر کیومرث شاه نبیره به پیش اندرون با سپاه
12 بیامد سیه دیو با ترس و باک همی بآسمان بر پراگند خاک
13 ز هرّای درّندگان چنگ دیو شده سست از خشم کیهان خدیو
14 به هم برشکستند هر دو گروه شدند از دد و دام دیوان ستوه
15 بیازید هوشنگ چون شیر چنگ جهان کرد بر دیو نستوه تنگ
16 کشیدش سراپای یکسر دوال سپهبد برید آن سر بیهمال
17 به پای اندر افگند و بسپرد خوار دریده بر او چرم و برگشته کار
18 چو آمد مر آن کینه را خواستار سرآمد کیومرث را روزگار
19 برفت و جهان مردری ماند ازوی نگر تا که را نزد او آبروی
20 جهان فریبنده را گرد کرد ره سود بنمود و خود مایه خْوَرد
21 جهان سر به سر چو فسانست و بس نماند بد و نیک بر هیچکس