- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خجل است سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش
2 چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش
3 اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش
4 نه چنان ز دست رفتهست وجود ناتوانم که معالجت توان کرد به پند یا به بندش
5 گرم آن قرار بودی که ز دوست برکنم دل نشنیدمی ز دشمن سخنان ناپسندش
6 تو که پادشاه حسنی نظری به بندگان کن حذر از دعای درویش و کف نیازمندش
7 شکرین حدیث سعدی بر او چه قدر دارد که چنو هزار طوطی مگس است پیش قندش