- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی، و فریاد بیهده برداشتی. گفتی نعیب غُرابَ البَین در پرده الحان اوست، یا آیت اِنَّ انکَرَ الاصوات در شأن او. ,
2 اذا نَهَقَ الخَطیبُ اَبوالفَوارِس لَهُ شَغَبٌ یَهُدُّ اصطَخرَ فارِس
مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش میکشیدند و اذیتش را مصلحت نمیدیدند. تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت، باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیدهام، خیر باد. گفتا: چه دیدی؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاس تو در راحت. ,
خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف گردانیدی. معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج. توبه کردم کز این پس خطبه نگویم مگر به آهستگی. ,
5 از صحبت دوستی برنجم کاخلاق بدم حسن نماید
6 عیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمن نماید
7 کو دشمن شوخ چشم ناپاک تا عیب مرا به من نماید