-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاقانیا چه مژده دهی کز سواد ملک یک باره فتنهٔ دو هوائی فرو نشست
2 آن را که کردگار برآورد، شد بلند و آن را که روزگار فرود برد گشت پست
3 گفتند خسته گشت فریدون و جان سپرد زان تیر کز کمان کمینه کسی بجست
4 من کاین سخن شنیدم کردم هزار شکر واندر برم ز گریهٔ شادی نفس ببست
5 من خاک آن، عطارد پران چار پر کو بال آن ستارهٔ راجع فرو شکست
6 نحسی که داشت چون مه نخشب مزوری از لاف آفتاب او خلق باز رست