1 خاقانیا به کعبه قسم یاد کن که من زانگه که کعبهوار در این سبز پردهام
2 گرچه ز هر چه دوست بد آزار دیدهام ورچه ز هر که خصم بد آسیب خوردهام
3 در کار هیچ دوست منافق نبودهام بر مرگ هیچ خصم شماتت نکردهام
1 آن نازنین که عیسی دلها زبان اوست عود الصلب من خط زنار سان اوست
2 بس عقل عیسوی که ز مشکین صلیب او زنار بندد ارچه فلک طیلسان اوست
1 زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست یک موی سر به مهر به دست صبا فرست
2 زان لب که تا ابد مدد جان ما ازوست نوشی به عاریت ده و بوسی عطا فرست
1 گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب
2 خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس برگ هوا بساز و نثار از روان طلب