-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاقانیا چو آب رخت رفت در سال مستان نوال کس که وبال آشنای اوست
2 بر خستگی دل مطلب مرهم قبول نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست
3 آن را که بشکنند نوازش کنند باز یعنی که چون شکست نوازش دوای اوست
4 پنداری آن شتر که بکشتند، گردنش پر زر از آن کنند خونبهای اوست
5 گیرم که کان زر شود آن گردن شتر او را ز زر چه سود که سودش بقای اوست