1 خاقانیا قبول و رد از کردگار دان زو ترس و بس که ترس تو پا زهر زهر اوست
2 دیوان فرشتگانند آنجا که لطف اوست مردان، مخنثانند آنجا که قهر اوست
3 هر حکم را که دوست کند دوستدار باش مگریز و سر مکش همه شهر شهر اوست
1 خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
2 نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب
2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست