1 خاقانی از اول که دمی داشت فزون میبود درون پرده چون پرده درون
2 از مجلس خاص خاصگان است اکنون چون خلعه درون در و چون حلقه برون
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست
2 برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست
1 عشاق به جز یار سر انداز نخواهند خوبان به جز از عاشق جانباز نخواهند
2 تا عشق بود عقل روا نیست که مردان در مملکت عاشقی انباز نخواهند
1 طبعِ تو دمساز نیست عاشقِ دلسوز را خویِ تو یاریگر است یارِ بدآموز را
2 دستخوشِ تو منام دستِ جفا برگشای بر دلِ من برگمار تیرِ جگردوز را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **