1 خاقانی اگرچه خاک توست ای مهوش چون آتش و آب و باد باشد سرکش
2 چندان باد است در سر خاکی او کان را نبرد آب و نسوزد آتش
1 جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
2 باجگه دیدم و طیار ز آراستگی عیش چون باج شد و کار چو طیار مرا
1 به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است به یاد روی تو دردی، طبیب صد درد است
2 هزار جان مقدس فدای روی تو باد که زیر دامن زلف تو سایه پرورد است
1 ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
2 به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش از بادهٔ گلفام بخسب