- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خضر اگر آب حیات آورد، خون دانستهام هرچه پیش آمد، ز بخت واژگون دانستهام
2 روز از روزم بتر شد، شوق بر شوقم فزود هرچه ناصح خواند در گوشم، فسون دانستهام
3 دید اندک گرمیای از غیر، از من پا کشید دوست از دشمن نمیداند، کنون دانستهام
4 تا دماغم را سر زلفت پریشان کردهاست عقل اگر کردهست تدبیری، جنون دانستهام
5 از دل من بهر دلهای دگر غم میبری از دلم این غم نخواهد شد برون، دانستهام
6 با غم دنیا، غم دوری ندارد نسبتی میکند قدسی مرا این غم زبون، دانستهام