کلی را سر از زخم از ملک‌الشعرا بهار مثنوی 644

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

کلی را سر از زخم ناسور بود

1 کلی را سر از زخم ناسور بود ز خارش توانش ز تن دور بود

2 کنار یکی نهر، خارید سر کلاهش فتاد اندر آن نهر در

3 بجنبید و بشتافت بر طرف آب ولی آب را زو فزون‌ بُد شتاب

4 کله گه بغلتید و گه شد به اوج به فرجام گم گشت در زیر موج

5 چو نومید شد کل ز صید کلاه برون قاه قاه و درون آه آه

6 به ‌یاران چنین گفت‌: کاین رشک لاخ برای سرم بود لختی فراخ

عکس نوشته
کامنت
comment