نگه چو گرم بر آن پرحجاب می‌گذرد از کلیم غزل 342

کلیم

کلیم

کلیم

نگه چو گرم بر آن پرحجاب می‌گذرد

1 نگه چو گرم بر آن پرحجاب می‌گذرد گلاب آن گل روی از نقاب می‌گذرد

2 اگر ز دل به تغافل گذشته مژگانش چنان گذشته که سیخ از کباب می‌گذرد

3 سپند آتش شوقیم کار ما سهل است به یک تپیدن دل اضطراب می‌گذرد

4 ندیده محنت سرگشتگی چه می‌داند درین محیط چه‌ها بر حباب می‌گذرد

5 غم زمانه چرا نگذرد به آسانی چنین که عمر ز غفلت به خواب می‌گذرد

6 حنا به توسن آن شهسوار می‌بندد گهی که اشک منش از رکاب می‌گذرد

7 به غیر زخم جفاهای بی‌شمار تو نیست به ملک عشق اگر بی‌حساب می‌گذرد

8 نمی‌رود قدم عقل در ره جرأت شناور است و به کشتی ز آب می‌گذرد

9 کلیم را تو اگر رخصت سوال دهی به این نشاط ز فکر جواب می‌گذرد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر