1 کی چو بیدردان نوید وصلم از جا میبرد میشود خون گر دلم نام تمنا میبرد
2 عقل زاهد میکند گر ترک این سودای خام جنس بالا دستی از بازار مینا میبرد
3 عشق یوسف را چراغ بزم زندان میکند گر عنان طاقت از دست زلیخا میبرد
1 شد شیشه خانه باغ دل از جان سخت ما جز سنگ فتنه یار نیارد درخت ما
2 بیگانه الفتیم چه دنیا چه آخرت در خانه وجود و عدم نیست رخت ما
1 زاهد از سبحه رشته ای دارد فکر صید فرشته ای دارد
2 گر چه گل نور چشم گلزار است لاله حسن برشته ای دارد
1 چه غم دارد دل از اندیشه ما نظر از سنگ دارد شیشه ما
2 چه شد گر بیستون الماس باشد بود لخت دل ما تیشه ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به